چقدر ما خود واقعیمون هستیم؟ اصلا کسی هست که دیگه خود واقعیش باشه؟ شاید متوجه شده باشید ما معمولا چهرههای خیلی متفاوتی داریم. البته نمیخوام راجب اون چهرههایی که بعضیها از عمد برای خودشون در نظر میگیرن رو بگم بلکه چهرههایی که به صورت ناخودگاه بر اساس روابطی که داریم به وجود آمدهاند.
مثلا اون چهرهای که بین دوستان نزدیکت داری رو با خانواده نداری یا چهرهای که در شغلت داری با بقیه متفاوت است همینطور وقتی با فرد جدیدی آشنا میشوی نقابی که میزنی متفاوت هست. حتی توجه بکنید چهره افراد بعد از مدتی که با آنها صمیمی میشوید برای شما متفاوت میشود. مخصوصا چهرهای فیزکیی و نقصهای فیزکیی اون فرد رو کمتر میبینی.
نمیخوام بگم این چیز بدیه اتفاقا یک چیز عادی هست و واکنش مغز ما هست برای امنیت بیشتر. وظیفه ابتدایی مغز زنده نگه داشتن ما هست پس یاد گرفته با این نقابها از خودش محافظت بکنه.
حالا به شخصه احساس میکنم در جامعه مدرن این نقابها بسیار بیشتر از قبل شده نمیدونم بخاطر تکنولوژی هست یا حکومت های جدید اما انسانهای جدید احساست خودشون، شخصیت واقعی خودشون و هر آنچه که خود شخص رو تشکیل میدهد رو تقریبا از همه پنهان میکنند. به صورتی فقط هر یک از افراد با چهرهای از اون فرد آشنا میشوند و شاید با بخشی از اون شخص هیچ کسی آشنا نشود و نداند همچین مدلی هم هست یا همچین چیزهایی میداند و فکر میکند یا انجام میدهد.
همین موضوع باعث میشود ناگهان فردی خودکشی بکند و همه بگوییند یهو چی شد اینکه تا دیشب پیش ما میخندید.
فردی کسی رو به قتل برساند و همه شوکه بشوند از عمل آن فرد.
فردی کاری بکند خانوادهاش شوکه شوند از کارش حتی قرار نیست اتفاقات بزرگی باشد میتواند چیزی باشد که فقط آنها فکرش نمیکردند آن فرد این کار را انجام دهد.
عامل اینها هم همان نقابهاست بله اینها به خاطر این هست. ما انسانهای اطرافمان را آن طور که باید نمیشناسیم.
به نظرم از الان اگر فردی برایتان مهم هست حتما سعی کنید روی روابطتتان کار کنید بیشتر همدیگر را درک کنید اصلا قضاوت نکنید بیخود درگیر حتی چیزی مثل نصحیت هم نشوید فقط گوش شنوایی شوید و بعدش هم از یاد ببرید صحبتهای آن فرد تا مبدا جایی بخواهید از آنها سو استفاده کنید. فقط احساس امنیت بدهید اگر برایتان آن شخص مهم و عزیز هست.
