دیوانه عاشق در شب سوم

زمان مطالعه < 1 دقیقه
دیوانه عاشق در شب سوم

چه خوب موقعی اومدی، دقیقا همان موقع که بهت احتیاج داشتم.

داشتم از دلتنگی میمردم. غمگین و افسرده بودم اما با اومدنت جون تازه به من دادی.

از هر سال بیشتر می‌خواهم باهات باشم و احساست کنم با قلبم.

عمیق بشم و بیشتر راجبت بدونم بیشتر همراهت بشم.

میخوام باهات دلم بشکنه و اشک از چشمانم سرایز بشه.

سینه‌هام واست شکاف پیاده بکنه.

عشق من تو هستی و در نبود تو جان من بی ارزش هست.

بیا و من بینوا رو نجات بده از این لجن زار.

من عاشق، دیوانه تو هستم.

می‌گویند عاشق که بشوی دیگر عقلت کار نمی‌کند.

اما برعکس به نظرم خیلی خوب و بهتر هم کار می‌کند.

صبح و شب من این روز‌ها فقط تو هستی.

می‌دانم که به فکرم هستی و نگاهت به من هست.

دل که عاشق بشود هر کاری برای رسیدن به معشوق می‌کند.

تو بیا و این دل صاحب مرده را آرام کن.

دیوانه عاشق در شب سوم
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x