چه خوب موقعی اومدی، دقیقا همان موقع که بهت احتیاج داشتم.
داشتم از دلتنگی میمردم. غمگین و افسرده بودم اما با اومدنت جون تازه به من دادی.
از هر سال بیشتر میخواهم باهات باشم و احساست کنم با قلبم.
عمیق بشم و بیشتر راجبت بدونم بیشتر همراهت بشم.
میخوام باهات دلم بشکنه و اشک از چشمانم سرایز بشه.
سینههام واست شکاف پیاده بکنه.
عشق من تو هستی و در نبود تو جان من بی ارزش هست.
بیا و من بینوا رو نجات بده از این لجن زار.
من عاشق، دیوانه تو هستم.
میگویند عاشق که بشوی دیگر عقلت کار نمیکند.
اما برعکس به نظرم خیلی خوب و بهتر هم کار میکند.
صبح و شب من این روزها فقط تو هستی.
میدانم که به فکرم هستی و نگاهت به من هست.
دل که عاشق بشود هر کاری برای رسیدن به معشوق میکند.
تو بیا و این دل صاحب مرده را آرام کن.
